جدول جو
جدول جو

معنی حس لامسه - جستجوی لغت در جدول جو

حس لامسه
(حِسْ سِ مِ سَ / سِ)
لمس ببسائی. ببساوش. قوه ای که بدان سختی و سستی و نرمی و درشتی و سردی و گرمی تمیز کنند. وآن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
حس لامسه
پولاب بساوایی
تصویری از حس لامسه
تصویر حس لامسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِسْ سِ مِ عَ / عِ)
سمع. قوه شنوائی. قوه تمیزاصوات. یکی از حواس خمسۀ ظاهره. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سِ م مَ)
شم. بویائی. قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حس سامعه
تصویر حس سامعه
قوه شنوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس شامه
تصویر حس شامه
شم بویائی
فرهنگ لغت هوشیار